معنی پایتخت ازبکستان
حل جدول
تاشکند
پایتخت کشور ازبکستان
تاشکند
ازبکستان
از جمهوری های آسیای مرکزی
صحرای ازبکستان
قزل قوم
قزلقوم
مرکز ازبکستان
تاشکند
واحدپول ازبکستان
سوم
شهر ازبکستان
بخارا
خیوه
پول ازبکستان
سوم
پایتخت
تختگاه
اطلاعات عمومی
لغت نامه دهخدا
پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).
فرهنگ معین
(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.
معادل ابجد
1954